تعبیری از رویاها …

دست خسته اش را روی کلید تنها چراغ روشن خانه کشید، آخرین فرد بیدار خانه در دل شب بود. ساعت زنگ­دار را مثل همیشه زودتر از دیگران برای بیداری در دل صبح بر روی بامدادی ترین ساعت بیدار باش صبح تنظیم کرد، قراری که به طور خودکار میان او و زندگی اش گذاشته شده بود. خیلی آرام دراز کشید، بر روی دست هایش به جبران سختی حاصل از کار مرطوب کننده ای مالید و … متوجه نشده بود چه زمانی چشم هایش به روی هم بسته شده بودند، هرچند که صدای زنگ ساعت و همزمانی بیدار شدنش معلوم نمی­کرد که کدام یکی، دیگری را بیدار کرده و اینجا نقطه آغاز روزبیداری هایش بود. برای رفع انبوه خستگی روز قبل، نوازش وار برشانه هایش دست میکشید و همزمان، تراکنش‌های ذهنی‌اش را مرور می­کرد. حجم کارهایش، ذره­ای از توجه و عمق افکار او کم نمی­کردند. به آینه نگاه کرد، دوست داشت مثل تمامی روزهای رویاپردازانه کودکی اش، در خیال واقعی زندگی پری وار دور خود می­چرخید و از تمام عشق و ظرافتی که در خود می­دید، فریاد شوق و شعف بر می­آورد…

دختر، زن، بانو، مادر و … تمام رویاهایش در فراسوی جهان پیش رویش رنگ‌ی دیگر داشت. او اکنون بزرگتر شده بود و چشم هایش باز و باز تر. تا پیش از دوسال پیش که خود را محصور جهانی دیده بود که قوانین نانوشته­ای برایش نوشته بودند. همان چیزهایی که برای شکوفایی او و تمام زیبایی ها و توانایی‌های ذاتی اش، مسیری صعب العبور را ترسیم می­کردند. تا اینکه پس از مرور روزگاری از زندگی که در کشمکش میان منطق و درست زندگی کردن بود، شروع به بیشتر آموختن کرد. خواند و خواند و… تا با کمک دنیای گشوده شده ی مقابلش، بیشتر از قبل به باور توانستن رسید. درک کرد که می­توان قوانین نانوشته را طور دیگری خواند. مگر می­شود که به دنیا آمد و رسالت تولد خود را نیافت! اصلا چرا باید اینطور باشد که انسان­ها هنوز در غالب موقعیت­ها، در گذران جریان زندگی به باور خود نرسیده اند و درک نکرده اند که هدف و آموزه ی خلقتشان در این جهان چیست؟!

من عاشق دختران سرزمینم هستم، اما، هم برایشان خوشحال و هم ناراحتم. خوشحالم که بهتر از مادران و نسل­های ماقبل خود، به خود ارزش می­گذارند. اما ناراحتم از اینکه، هنوز درنیافته اند که زیبایی و ظرافت و توانایی های خود را در مسیری روشن تر سرمایه گذاری کنند. به دخترانی که در آینده‌ای نزدیک شگفتی آور ترین بانوان سرزمینمان خواهند بود…

چه خوب می شود هر زنی، برای رسیدن به نگاه و حرکت در مسیری بهتر از هرجایی که احساس ضعف در درون خود دارد و یا اینکه مسیراشتباهی را دنبال می کند و اغلب نمی داند درست و غلط چیست؟، بر روی یک کاغذ، موقعیت امروز و ۵ سال و ۱۰ سال آینده خود را یادداشت کند. (هر چه را که در ذهن داشته و دوست داشت که به آن برسد و… ) در میانه­ی مسیر اشتباهاتش را هم یادداشت کند و هر آنچه را که می­تواند بر افزایش توانایی­هایش کمک کنند را انتخاب و در مسیر عبوری خود قرار دهد، از دوستان و ارتباطات خوب کمک بگیرد، رویاهای زندگی اجتماعی و شخصی خود را در یک چارچوب مشخص نیز بر کاغذ بیاورد و خود را در ۱۰ سال آینده در جایگاهی بسیار بالاتر از امروزش ببیند…برای رسیدن به قله ( نوک ۱۰ سال آینده)، از هیچ راه درستی برای عبور در این مسیر دریغ نکند و باور داشته باشد که یک انسان با ابعاد مختلفی از شخصیت درونی و بیرونی خلق شده، پس قادر به انجام ابعاد مختلف فعالیت­هایش می­باشد.

باور به توانمند بودن، مهم­ترین باور در زندگی هر انسان و بالاخص زنان است.

به قول دکتر علی شریعتی[1] ، زن توانمند ایران ما، همسر، مادر، هنرمند، خانه دار و هم پرستاری است که به آزادی نهال های باغ شان می­روید و به پاکی قمریان صحراشان عشق می­ورزد و عاشقانه همچون آهوان، مادری می­کند و همچون کبوتران، به آشیانه خویش وفادار می­ماند و در این خانه بی در و دیوار زندگی، حصاری می­سازد و عشق می­ورزد. در خانه طفلش را ناز می­کند و زنانگی هایش را خرج عشق زندگی اش می­کند و در بازار زیباترین معجزه­ای از رنگ و نقش می­آفریند.

 زنی که همسر یک خانواده دو همسری است که در آن زن و مرد دو شریک برابر و متشابه و حامی هم هستند و هر دو در بیرون کار می­کنند و …

زنی که در گذشته ای نه چندان دور وقتی دختر بود، در جامعه کوچک خود رشد کرد، در برخوردها تجربه اندوخت و همه چیز را دید و همه تیپ‌ها را شناخت. بساز ها، صلاح ها، راه­ها، بدی­ها، خوبی­ها، خیانت‌ها، خدمت­ها و بالاخره همه رنگ ها و طرح ها و معماهای زندگی و اجتماع و همه چیز محیط خویش را دیده است، درس خواندن، تفریح کردن، تاثیر ورزش و پرورش و آشنایی با کتاب و قلم و هنر و اندیشه، آموختن تخصص، رسیدن به استقلال اجتماعی و درآمد مستقل اقتصادی و سپس انتخاب رفیق و شریک زندگی…

 باهم همقدم شویم تا چهره ای از جامعه زن در دنیای امروز را با عینکی متفاوت تر تماشا کنیم، زنی که قائل به توانمندی های خود ورای نگاه ابزاری بوده و ارزش وجودی خود را در شکوفایی استعداد­های خود در هنر، علم، حقوق، سیاست، سلامت، ورزش و…و  هر کدام از ابعادی که می‌تواند در جهت اعتلا و فرهیختگی یک انسان مطرح باشد، می­داند…

خود را تداعی کننده انرزی­های مثبت هستی بدانید.

الهه فابریکی اورنگ

نویسنده و پزوهشگر اقتصادی

[1] کتاب زن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بالا