«توانمندشدن سیاسی» یعنی اشتیاق شهروندان به پذیرش مسئولیت سیاسی؛ افزایش «مشارکت سیاسی» در سطح تصمیمسازی نیز از مهمترین شاخصهای توانمندی سیاسی است و «مشارکت» به معنای به کار گرفتن منابع شخصی به منظور سهیم شدن در یک اقدام جمعی، با نگاهی کاربردی است. نوشته ی حاضر با هدف پاسخ به این پرسشهای کلی نگاشته شده که فرآیند توانمندشدن سیاسی زنان صاحب منصب، بر اساس روایتشان از چه ویژگیهایی برخوردار است و مدل بومی توانمندشدن سیاسی زنان در ایران، چگونه بازنمایی میشود؟ یکی از بهترین روشها برای یافتن پاسخ، مطالعهی نمونهها و موارد موجود در جامعه است لذا جامعهی آماری این پژوهش از زنان صاحبمنصب در سطوح وزارت، معاونت ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس شورای اسلامی تشکیل شده است. نویسنده سعی دارد تا با تحلیل مصاحبههای روایی، به ارایهی مدلی برای توانمندشدن سیاسی زنان در جمهوری اسلامی ایران نایل آید؛ بر این اساس روششناسی مقالهی حاضر مبتنی بر بهرهگیری از روش تحلیل روایت است. بر اساس یافتههای پژوهش مشخص خواهد شد که توانمندشدن سیاسی این زنان، در قالب دو بعد اصلی عاملیت و برخورداری از حمایت گروههای منزلتی به منصهی ظهور میرسد؛ همچنین مشخص میگردد که زنان صاحب منصب سیاسی در مسیر توانمندشدن سیاسیشان ازمیان عوامل مختلف دو عامل محیط خویشاوندی و محیط اجتماعی بیشترین اثرگذاری را بر آنها دارد که به دو زمینهی حمایت خانوادگی و کسب امتیازات فردی در اجتماع تقسیم میشود. پس از برخورداری از حمایت خویشاوندی، تأثیر ساختار فرصت در محیط اجتماعی و دسترسی زنان صاحب منصب به منابع شخص و جمعی، بر شکلگیری توانمند شدن زنان در عرصهی سیاسی اثرگذار است.
تبیین پدیدهی توانمند شدن سیاسی
پدیدهی «توانمندشدن سیاسی» که نوعاً اشتیاق شهروندان به پذیرش مسئولیت سیاسی است، به عنوان نقطهی تلاقی ساختار فرهنگی و سیاسی جامعه قلمداد میشود. اندیشهی توانمندسازی سیاسی، در نگاهی کلی عبارت است از درگیر شدن تودههای مردم در فعالیتهای مختلف سیاسی و تأثیرگذاری در تعیین سرنوشت خود و تنها از این رهگذر است که زمینههای ثبات و پایداری نظام سیاسی تحقق مییابد. توانمندشدن سیاسی میتواند در دو سطح «توده» (مانند شرکت در انتخاب، عضویت در احزاب و انجمنها و تجربههای اجتماعی) و «نخبگان» (حضور در مجلس، قوهی مجریه و داشتن مناصب عالی) معنا یابد (کاظمی پور، ۱۳۸۶: ۲۱۷). در شرح روابط بین این دو متغیر باید افزود که توانمندشدن سیاسی فرآیندی مستمر برای یادگیری است و بهموجب آن افراد، ضمن آشنایی با نظام سیاسی از طریق کسب اطلاعات و تجربیات سایر افراد توانمند در این زمینه، به وظایف حقوقی و نقشهای خویش در جامعه پی خواهند برد (قوام، ۱۳۷۱: ۲۲). توانمندشدن سیاسی، یکی از ابعاد توسعه به طور عام و توسعهی سیاسی به طور خاص است (سن، ۱۳۸۳: ۳۳۸) و از جمله پیششرطهای ضروری رسیدن به توسعه و پیشرفت در کشورها نیز هست.
در این راستا کشورها همواره تلاش میکنند تا مدلی برای توانمندشدن سیاسی زنان، افزایش مشارکت و حضور سیاسی آنها، واسپاری و مشارکت در اداره امور سیاسی ارایه دهند؛ از همین رو در سال ۲۰۱۴ میلادی، در اجلاس پنجاه و هشتم کمیسیون مقام زن نهاد زنان سازمان ملل متحد که با حضور اعضای ۴۲ کشور برگزار شد، مدلی برای توانمندشدن سیاسی زنان با عنوان «جایگاه زنان در سیاست» ارایه شد که بر اساس آن سهمیهبندی میزان مشارکت زنان و مردان در پارلمان و اختصاص تعداد معینی از صندلیهای پارلمان به زنان، به عنوان یک اقدام حمایتی جهت تضمین مشارکت زنان در پارلمان ترسیم شده است. در بیانیهی این نشست تصریح شده که تحقق برابری جنسیتی در توانمندشدن سیاسی زنان نهفته و مستلزم آن است که تمام موانع فردی و ساختاری موجود برای زنان در این زمینه برداشته شود تا آنجا که زنان با به کارگیری مدل مذکور بتوانند به پیشرفتهایی در عرصهی توانمندشدن سیاسی نایل آیند.
یکی از مهمترین شاخصهای توانمندی سیاسی، افزایش «مشارکت سیاسی» در سطح تصمیم سازی است؛ «مشارکت» به معنی به کار گرفتن منابع شخصی به منظور سهیم شدن در یک اقدام جمعی، با نگاهی کاربردی است و از حسابسازی مردم شروع میشود و در نهایت به افزایش پذیرش و توانایی آنها برای پاسخگویی به برنامههای توسعه از طریق درگیر کردن آنان با تصمیمگیری، اجرا و ارزشیابی برنامهها خاتمه مییابد (محسنی و جاروالهی، ۱۳۸۲: ۱۲). مشارکت، با شرکت فعالانهی عاملان در زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و به طور کلی تمامی ابعاد حیات مرتبط است. عنصر اساسی در مشارکت اجتماعی و سیاسی، آگاهی و انگیزه است، به طوری که برخی آن را تقبل آگاهانهی انسجامبخشی امور در شکل همیاری و همکاری از روی انگیزه، به قصد بهبود و توانمندسازی زندگی اجتماعی میدانند (ساروخانی، ۱۳۷۰: ۵۲۱). به بیان دیگر، مشارکت فرآیندی است که دربرگیرندهی انواع کنشهای فردی و گروهی به منظور دخالت در تعیین سرنوشت خود و جامعه و تأثیرگذاری بر تصمیمگیری دربارهی امور عمومی است (محسنی تبریزی، ۱۳۷۵: ۶۶). مشارکت، دربردارندهی سه عنصر سهیم شدن در قدرت، کوششهای سنجیده گروههای اجتماعی برای در دست گرفتن سرنوشت و بهبود شرایط زندگی و نیز ایجاد فرصتهایی برای گروههای فرودست است. مفهوم مشارکت سیاسی نیز دربرگیرندهی انواع کنشهای فردی و جمعی به منظور دخالت در تعیین سرنوشت خود و جامعه و تأثیر نهادن بر فرآیندهای تصمیمگیری دربارهی امور عمومی است. مشارکت سیاسی فقط حضور سیاسی صرف به هر شکلی نیست و منظور از مشارکت همانا فعالیت مشارکتجویانه است و رفتارهایی چون رأی دادن، نامزد شدن و نمایندگی را در عرصهی عمومی را دربرمیگیرد. مشارکت سیاسی به اعمال و اقداماتی گفته میشود که هدفشان پشتیبانی از حکومت و دستگاههای تصمیمگیرنده و طرح تقاضاهایی از این دستگاههاست. مشارکت سیاسی اغلب به کوششها و فعالیتهای موفقیتآمیزی اطلاق میشود که توسط اقشار مختلف اجتماعی انجام میشود که البته هدفشان تأثیرگذاری بر اعمال حکومت و یا انتخاب رهبران سیاسی است و همچنین به تلاش سازمانیافته افراد، گروهها و جنبشها به منظور افزایش کنترل بر منابع و مؤسسات نظمدهنده در شرایط اجتماعی سیاسی مشخص اشاره دارد؛ بنابراین اینکه فرآیند شکلگیری و عملی شدن توانمندشدن سیاسی زنان در ایران، تحت کدامین شرایط و عناصر زمینهای شکل میگیرد؟ مهمترین پرسش پیش روی نویسنده است.
ضرورت بررسی فرآیند توانمندشدن سیاسی زنان در ایران
پیرامون این امر که چرا باید به موضوع توانمندشدن سیاسی زنان در ایران توجه کرد میتوان به جملهای از مالهاترا اشاره کرد که میگوید: «توانمندشدن فرآیندی است که تغییر از یک موقعیت (نابرابری جنسیتی) به موقعیت دیگر (برابری جنسیتی) را نشان میدهد و نمیتواند فرآیندی وارداتی باشد زیرا که هر کشوری الگوی خاص خود را دارد» (مالهاترا: ۲۰۰۲: ۷)؛ این بیان که مبین اهمیت و ضرورت اتخاذ رویکرد بومی در تعریف توانمندشدن سیاسی است، نشان میدهد که در این فرآیند باید توجه داشت که مشکل زنان در جوامع مختلف، به ویژه کشورهای درحال توسعه با یکدیگر تفاوت دارد و حل آن مشکلات در برنامههای توسعه، برنامهریزی و استراتژیهای مختلفی را میطلبد.
در دهههای اخیر با افزایش زنان تحصیلکرده و مدیر در سطوح سیاسی کشور، تواناییهای زنان در همهی ابعاد به ویژه توانایی سیاسی آنها افزایش و توسعه یافته است. بر این اساس تداوم مشارکت سیاسی زنان و ارتقای میزان آن، نیازمند بازشناسی متغیرهای متعددی است که بر این فرآیند اثرگذار است؛ به بیان دیگر مسیری که میبایست با هدف توانمندشدن سیاسی زنان طی شود تا به ارتقای سطح مشارکت آنها رسید، نیازمند بازشناسی مفهومی و نظری است تا امکان شناسایی و تأکید بیشتر و زمینهسازی در جهت تقویت عناصر اثرگذار بر میزان مشارکت سیاسی زنان فراهم گردد؛ بنابراین ترسیم فرآیند و روابط میان عناصر از توانمندشدن سیاسی تا مشارکت سیاسی زنان، یعنی هدف اصلی در پژوهش میتواند بسیار مؤثر و ضروری باشد.
توانمندشدن سیاسی
اصطلاح توانمندشدن در زبان انگلیسی Empowerment و از ریشهی واژهی لاتین Power به معنی قدرتدادن، اقتداربخشی، مقتدرسازی، تواناییدادن، فرآیند کسب و توسعهی قدرت و توانایی آمده است؛ در دستور زبان انگلیسی با اضافه کردن واژهی ment به انتها و em به آغاز ریشهی لغوی، اسمی ساخته میشود که معنایی متفاوت از ریشه دارد و درواقع باعث درونیکردن و نهادینهکردن معنا و مفهوم و بازکردن نقش فاعل توانا (Subject) در ایفای رابطهی کنشگرایانه با موضوع (Object) در طول زمان میشود و اشاره به پویایی و ناایستایی معنای مورد استفاده از واژه دارد؛ بنابراین با واژهای روبهرو هستیم که معنایی کاملاً جدید و متفاوت از ریشه مییابد که نه تنها دربردارندهی ریشهی خود یعنی قدرت و توانایی است، بلکه در عین حال رسانای نقش فاعل یا فاعلان دارندهی توانایی هم هست و این نیرو را به صورت قدرتی خام برای برتری و غلبه، به شکلی نهادینه شده در ارتباط کنشگرایانه با یکدیگر و با موضوعات اجتماعی پیرامون خود اعمال میکند.
واژهی توانمندشدن، در زبان فارسی و در فرهنگ لغت معین برگرفته از ریشهی توانا، به معنای نیرومند، قوی، توانایی، نیرومندی، اقتدار، قدرت، توانستن، توانش، قدرتداشتن و تواناییداشتن آمده است (فرهنگ معین: ۱1۵۹). دایرهالمعارف علوم اجتماعی نیز توانمندشدن را تحت عنوان نوتوانی، نوتوانساختن، اعادهی حیثیت، توانا و کارا ساختن یک عضو آسیبدیده از یک مجموعه و بازپسدادن اعتبار اجتماعی یک فرد از لطمه به شخصیت او آورده است (ساروخانی، ۱۳۷0: ۶۷۷). از منظر الگومه، توانمندشدن سیاسی زنان را فرآیندی میداند که توانایی زنان برای تغییر ساختارها و ایدئولوژیهایی که در موقعیت فرودستی آنها را نگه داشته است دربرمیگیرد؛ همچنین لانگوی (۲۰۰۰: ۷)، توانمندشدن سیاسی زنان میزان کنترل در ساختن تصمیماتی است که موقعیتها را در کنترل بر تخصیص منابع، تصمیم سیاسی و حقوق میسازد؛ در مجموع میتوان گفت توانمندشدن سیاسی زنان به معنای افزایش قدرت و شدت تحرک اجتماعی زنان در سطوح مختلف سیاسی است که در این پژوهش در معنای قدرتافزایی و شدت تحرک اجتماعی سیاسی زنان در سطوح مختلف سیاستگذاری (مجلس شورای اسلامی) و سیاستسازی (دولت)، به کار گرفته شده است. حال پس از روشن شدن معانی به کار گرفته شده برای توانمندشدن سیاسی لازم است، بر اساس پژوهش کیفی از نوع مصاحبهی روایی به گردآوری روایت زنان صاحب منصب در عرصهی سیاسی بپرداریم تا بدین منظور فرآیند توانمند شدن سیاسی آن ها از ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی مورد واکاوی قرار گیرد.
بر اساس آنچه گفته شد، توانمندشدن در این نوشته، به صورت فرآیندی ممتد بازکاوی شده تا عاملیت (ظرفیتها و قدرت تصمیمگیری)، دسترسی به منابع (مادی و غیرمادی موجود در جامعه) شرایط ساختاری (سیاسی، عرفی و حقوقی) و در آخر دستاوردها و پیامدهایی که برای توانمندشدن سیاسی زنان، بر مبنای الگوی ارایه شده توسط زنان صاحب منصب سیاسی فراهم میآید، روشن گردد. همچنین به منظور کشف عناصر مسلط و تعیین مضامین مشترک و اختصاصی در تحلیل روایت، با 29 نفر از زنان صاحبمنصب در سطوح وزارت، معاونت ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس شورای اسلامی، مصاحبه روایی انجام شده است.
تحلیل یافتهها
مفهوم اصلی توانمندی سیاسی بر اساس یافتههای حاصل از تحلیل مصاحبه، به دو بعد اصلی اشاره دارد: «تحرک اجتماعی وابسته به کنشگری و امتیازات شخصی» و «تحرک اجتماعی وابسته به خویشاوندی و گروههای منزلتی»؛ با توجه به عوامل مؤثر در این فرآیند، عناصر تشکیلدهندهی توانمندشدن سیاسی زنان نخبه را میتوان در سه بعد عاملیت، دسترسی به منابع و دستاوردها تفکیک کرد:
1- عاملیت: توانایی کنشگر یا گروه برای انتخابهای هدفمند است؛ عاملیت شخص یا گروه میتواند به میزان زیادی از طریق سرمایههای فرهنگی پیشبینی شود. سرمایهها نیز ذخایری از منابع است که کنشگر را قادر میسازد تا از فرصتهای مختلف استفاده کند، مولد شود و خود را قدرتمند سازد؛
2- دسترسی به منابع: کنشگر ممکن است بتواند به انتخاب گزینهها بپردازد اما تحقق مؤثر گزینهها، منوط به میزان دسترسی به منابع قدرت افزا و سرمایههای اجتماعی است که کنشگر در آن زندگی و کار میکند؛
3- دستاورد: حاصل جمع عاملیت کنشگر سیاسی برای دسترسی و کنترل فزونتر بر منابع تصمیمگیری است که در قالب مشارکتهای سیاسی در سطوح مختلف سیاستگذاری و سیاستسازی متبلور میشود.
ابعاد توانمندشدن سیاسی زنان صاحب منصب، از مضامین مشترک روایتگران استخراج شده است؛ هریک از مضامین مشترک تکرارشونده (زمینهای و خویشاوندی؛ ویژگی اجتماعی و مشارکت سیاسی؛ توزیع منابع مؤثر بر مشارکت سیاسی) در سه مفهوم اصلی سرمایهی فرهنگی، اجتماعی و مشارکت سیاسی تخصیص مییابند. این مفاهیم در تعامل میزان عاملیت زنان و چگونگی توزیع منابع و دستاوردهایشان، باعث قدرتیابی زنان صاحبمنصب میشوند چراکه توانمندشدن سیاسی در گستردهترین معنا، گسترش آزادی انتخاب و عمل فرد در سطوح کلان سیاست است و فرد توانمند به دلیل برخورداری از عوامل مؤثر و سرمایههای اجتماعی، فرهنگی و کسب تجربه در عرصههای سیاسی از این آزادی انتخاب و عمل در میدان قدرت برخوردار است؛ آن گاه با انگیزه و آگاهی کامل، دست به کنش سیاسی در سطح نخبگان میزند و خود را بر اساس دو ویژگی «تحرک اجتماعی وابسته به کنشگری و امتیازات شخصی» و «تحرک اجتماعی وابسته به خویشاوندی و برخورداری از حمایت گروههای منزلتی» قدرتمند میسازد. از آن پس گروهی از زنان صاحب منصب با قواعد حاکمیت همگرا میشوند و در ساختار قدرت به قدرتافزایی و تثبیت خویش میپردازند و گروهی دیگر از آن زنان، نسبت به ساختار قدرت واگرایی پیدا میکند و از ساختار قدرت طرد میشوند.
نتیجهگیری
توانمندشدن سیاسی، یکی از ابعاد توسعه به طور عام و توسعه سیاسی به طور خاص است و به عنوان پیششرطی ضروری برای تحقق توسعه در کشورها محسوب میشود؛ توانمندشدن سیاسی را میتوان هممعنی با ایجاد فرصت برای شمار زیادی از شهروندان و دخالت ایشان در امور سیاسی دانست؛ از منظر نظری، توانمندشدن سیاسی با افزایش مشارکت و حضور سیاسی آنها و واسپاری و مشارکت در اداره امور سیاسی در ارتباط است. ابعاد و ویژگیهای توانمندشدن در افزایش خودمختاری و خودتعیینگری در حوزه مختلف، دسترسی به منابع، ایجاد و افزایش آگاهی، مشارکت و کنترل دانست اما ویژگیهای محیطی و شرایط اجتماعی فرهنگی اجتماع نیز میتوانند توانمندشدن را تسهیل کرده یا به مثابه مانعی در برابر آن نمایان سازد؛ به بیان دیگر، تحقق توانمندی زمینههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و ویژگیهای فردی و گروهی را میطلبد و با مشارکت و تقویت آن در مرتبط است.
نوشتهی حاضر با هدف پاسخ به این پرسش کلی نوشته شده است که فرآیند توانمندشدن سیاسی زنان صاحب منصب، بر اساس روایتشان از چه ویژگیهایی برخوردار است و مدل بومی توانمندشدن سیاسی زنان در ایران چگونه بازنمایی میشود؟ یکی از بهترین روشها برای پاسخ به این پرسش، مطالعهی نمونهها و موارد موجود در جامعه است که زنان نخبه در عرصهی سیاست هستند.
بر اساس یافتههای تحقیق مشخص شد: توانمندشدن سیاسی در قالب سه بعد اصلی عاملیت، دسترسی به منابع و دستاورد به وجود میآید که به ترتیب در مضامین مشترک روایتگران شامل سرمایهی اجتماعی (ویژگی زمینهای و خویشاوندی)، سرمایهی فرهنگی (ویژگیهای اجتماعی فرهنگی) و مشارکت سیاسی (ویژگی و توزیع منابع مؤثر بر مشارکت) تکرار شده است؛ همچنین مشخص گردید که زنان صاحب منصب سیاسی در مسیر توانمندی از دو عنصر متأثر میشوند: اول) امتیازات شخصی، کسب تخصص دانشگاهی، فعالیتهای مدنی و خیریهای، عضویت در احزاب، دسترسی به شخصیتهای مهم سیاسی، ایجاد شبکهای از روابط با افراد صاحبمنصب که منجر به کسب قدرت آنها میشود؛ دوم) تعلق به گروههای منزلتی، کسب تخصص حوزوی و تحصیل در دروس اسلامی، عضویت و فعالیت در بسیج و انجمنهای اسلامی و برخورداری از حمایت شبکهی اجتماعی و حمایت اطلاعاتی. پیشران تحرک اجتماعی گروه اول، وابسته به خویشاوندی و برخورداری از گروههای منزلتی است و پیشران تحرک اجتماعی گروه دوم، وابسته به کنشگری و امتیازات شخصی است. هر دو مدل از مجاری رسمی سیاسی وارد میدان سیاسی شدهاند لکن گروهی از آن زنان، با نظام سیاسی حاکم همگرا شدند و بر قدرت خویش افزودند و گروهی دیگر با نظام سیاسی حاکم همگرا نشدند و از میدان قدرت محروم یا طرد سیاسی شدند.
با تطبیق نتایج یافتههای پژوهش با ادبیات پژوهشی، میتوان دریافت که توانمندشدن سیاسی به مثابه یک فرآیند، بیشتر متأثر از عنصر قدرت «با هم بودن» است؛ همانگونه که مالهاترا میگوید، بر اساس چهار محیط و زمینهی امتیازات فردی، خویشاوندی، سرمایهی اجتماعی فرهنگی و سرمایهی سیاسی شکل میگیرد که اثرگذاری امتیازات یا شایستگی فردی و محیط خویشاوندی و منزلتی در فرآیند توانمندشدن سیاسی زنان مورد مطالعه، بیشتر بوده است؛ زمینهها و ویژگیهای فردی را میتوان به قدرت درونی زنان نسبت داد و ویژگیهای منزلتی و خویشاوندی را قدرت تعاملی تعبیر کرد. این یافتهها نشان میدهد که در فرآیند توانمندشدن سیاسی زنان در جمهوری اسلامی ایران، مهمترین اثرگذاری از قدرت تعاملی و درونی حاصل میگردد و بسترهای محیطی و فردی نیز در جهت قدرت افزایی آنان دارای اهمیت است.
منابع:
- ساروخانی، باقر (۱۳۷۰)، «دایره المعارف علوم اجتماعی»، نشر کیهان.
- ساروخانی، باقر (۱۳۸۲)، «روشهای تحقیق در علوم اجتماعی»، جلد دوم، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- سن، آمارتیا (۱۳۸۳)، «توسعه یعنی آزادی»، ترجمه محمد سعید نوری نایبی، تهران، نشر نی.
- کاظمیپور، شهلا (1386)، «الگویی در تعیین پایگاه اجتماعی اقتصادی افراد و سنجش تحرک اجتماعی»، نامه علوم اجتماعی، شماره 14.
- قوام، عبدالعلی (۱۳۷۱)، «توسعه سیاسی و تحول اداری»، نشر قومس.
- محسنی تبریزی، منوچهر (۱۳۷۵)، «طرح ملی بررسی مشارکت سیاسی بانوان در ۲۸ مرکز استان کشور»، جلد پنجم، موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی.
- محسنی تبریزی، منوچهری و عذرا جاروالهی (1382)، «مشارکت اجتماعی در ایران»، نشر آرون.
- Longwe, Sara and Roy Clark, “Towards improved leadership for woman’s empowerment in Africa; Measuring progress and improving strategy“, Accra Africa Leadership Forum, 1999.
- Malhotra, Anju and Sidney Ruth, “Measuring woman’s empowerment as a variable in international development Background paper prepared for the World Bank Workshop on Poverty and Gender“, New Perspectives, Final version, 28 June 2002.