فرآیند توانمند شدن سیاسی زنان

«توانمندشدن سیاسی» یعنی اشتیاق شهروندان به پذیرش مسئولیت سیاسی؛ افزایش «مشارکت سیاسی» در سطح تصمیم­سازی نیز از مهم‌ترین شاخص‌های توانمندی سیاسی است و «مشارکت» به معنای به کار گرفتن منابع شخصی به‌ منظور سهیم شدن در یک اقدام جمعی، با نگاهی کاربردی است. نوشته ی حاضر با هدف پاسخ به این پرسش‌­های کلی نگاشته شده که فرآیند توانمندشدن سیاسی زنان صاحب منصب، بر اساس روایتشان از چه ویژگی­‌هایی برخوردار است و مدل بومی توانمندشدن سیاسی زنان در ایران، چگونه بازنمایی می‌­شود؟ یکی از بهترین روش‌ها برای یافتن پاسخ، مطالعه‌­ی­ نمونه‌ها و موارد موجود در جامعه است لذا جامعه­‌ی آماری این پژوهش از زنان صاحب‌منصب در سطوح وزارت، معاونت ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس شورای اسلامی تشکیل شده است. نویسنده سعی دارد تا با تحلیل مصاحبه‌های روایی، به ارایه­ی مدلی برای توانمندشدن سیاسی زنان در جمهوری اسلامی ایران نایل آید؛ بر این اساس روش‌شناسی مقاله‌­ی حاضر مبتنی بر بهره‌گیری از روش تحلیل روایت است. بر اساس یافته‌های پژوهش مشخص خواهد شد که توانمندشدن سیاسی این زنان، در قالب دو بعد اصلی عاملیت و برخورداری از حمایت گروه­‌های منزلتی به منصه­ی ظهور می­رسد؛ همچنین مشخص می‌­گردد که زنان صاحب منصب سیاسی در مسیر توانمندشدن سیاسی­‌شان ازمیان عوامل مختلف دو عامل محیط خویشاوندی و محیط اجتماعی بیشترین اثرگذاری را بر آنها دارد که به دو زمینه‌­ی حمایت خانوادگی و کسب امتیازات فردی در اجتماع تقسیم می‌شود. پس از برخورداری از حمایت خویشاوندی، تأثیر ساختار فرصت در محیط اجتماعی و دسترسی زنان صاحب منصب به منابع شخص و جمعی، بر شکل‌گیری توانمند شدن زنان در عرصه­‌ی سیاسی اثرگذار است.

تبیین پدیده­‌ی توانمند شدن سیاسی

پدیده­‌ی «توانمندشدن سیاسی» که نوعاً اشتیاق شهروندان به پذیرش مسئولیت سیاسی است، به عنوان نقطه­‌ی تلاقی ساختار فرهنگی و سیاسی جامعه قلمداد می‌شود. اندیشه­‌ی توانمندسازی سیاسی، در نگاهی کلی عبارت است از درگیر شدن توده‌های مردم در فعالیت‌های مختلف سیاسی و تأثیرگذاری در تعیین سرنوشت خود و تنها از این رهگذر است که زمینه‌های ثبات و پایداری نظام سیاسی تحقق می‌یابد. توانمندشدن سیاسی می‌تواند در دو سطح «توده» (مانند شرکت در انتخاب، عضویت در احزاب و انجمن‌ها و تجربه‌های اجتماعی) و «نخبگان» (حضور در مجلس، قوه­ی مجریه و داشتن مناصب عالی) معنا یابد (کاظمی پور، ۱۳۸۶: ۲۱۷). در شرح روابط بین این دو متغیر باید افزود که توانمندشدن سیاسی فرآیندی مستمر برای یادگیری است و به‌موجب آن افراد، ضمن آشنایی با نظام سیاسی از طریق کسب اطلاعات و تجربیات سایر افراد توانمند در این زمینه، به وظایف حقوقی و نقش‌های خویش در جامعه پی خواهند برد (قوام، ۱۳۷۱: ۲۲). توانمندشدن سیاسی، یکی از ابعاد توسعه به طور عام و توسعه­ی سیاسی به طور خاص است (سن، ۱۳۸۳: ۳۳۸) و از جمله پیش‌شرط‌های ضروری رسیدن به توسعه و پیشرفت در کشورها نیز هست.

در این راستا کشورها همواره تلاش می‌کنند تا مدلی برای توانمندشدن سیاسی زنان، افزایش مشارکت و حضور سیاسی آن‌ها، واسپاری و مشارکت در اداره امور سیاسی ارایه دهند؛ از همین رو در سال ۲۰۱۴ میلادی، در اجلاس پنجاه و هشتم کمیسیون مقام زن نهاد زنان سازمان ملل متحد که با حضور اعضای ۴۲ کشور برگزار شد، مدلی برای توانمندشدن سیاسی زنان با عنوان «جایگاه زنان در سیاست» ارایه شد که بر اساس آن سهمیه‌بندی میزان مشارکت زنان و مردان در پارلمان و اختصاص تعداد معینی از صندلی‌های پارلمان به زنان، به عنوان یک اقدام حمایتی جهت تضمین مشارکت زنان در پارلمان ترسیم ‌شده است. در بیانیه­ی این نشست تصریح شده که تحقق برابری جنسیتی در توانمندشدن سیاسی زنان نهفته و مستلزم آن است که تمام موانع فردی و ساختاری موجود برای زنان در این زمینه برداشته شود تا آنجا که زنان با به‌ کارگیری مدل مذکور بتوانند به پیشرفت‌هایی در عرصه­ی توانمندشدن سیاسی نایل آیند.

یکی از مهم‌ترین شاخص‌های توانمندی سیاسی، افزایش «مشارکت سیاسی» در سطح تصمیم سازی است؛ «مشارکت» به معنی به کار گرفتن منابع شخصی به منظور سهیم شدن در یک اقدام جمعی، با نگاهی کاربردی است و از حساب‌سازی مردم شروع می‌شود و در نهایت به افزایش پذیرش و توانایی آن‌ها برای پاسخ‌گویی به برنامه‌های توسعه از طریق درگیر کردن آنان با تصمیم‌گیری، اجرا و ارزشیابی برنامه‌ها خاتمه می‌یابد (محسنی و جاروالهی، ۱۳۸۲: ۱۲). مشارکت، با شرکت فعالانه‌­ی عاملان در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و به طور کلی تمامی ابعاد حیات مرتبط است. عنصر اساسی در مشارکت اجتماعی و سیاسی، آگاهی و انگیزه است، به طوری که برخی آن را تقبل آگاهانه­‌ی انسجام‌بخشی امور در شکل همیاری و همکاری از روی انگیزه، به قصد بهبود و توانمندسازی زندگی اجتماعی می‌دانند (ساروخانی، ۱۳۷۰: ۵۲۱). به بیان دیگر، مشارکت فرآیندی است که دربرگیرنده‌­ی انواع کنش‌های فردی و گروهی به منظور دخالت در تعیین سرنوشت خود و جامعه و تأثیرگذاری بر تصمیم‌گیری درباره­‌ی امور عمومی است (محسنی تبریزی، ۱۳۷۵: ۶۶). مشارکت، دربردارنده­‌ی سه عنصر سهیم شدن در قدرت، کوشش‌های سنجیده گروه‌های اجتماعی برای در دست گرفتن سرنوشت و بهبود شرایط زندگی و نیز ایجاد فرصت‌هایی برای گروه‌های فرودست است. مفهوم مشارکت سیاسی نیز دربرگیرنده­‌ی انواع کنش‌های فردی و جمعی به منظور دخالت در تعیین سرنوشت خود و جامعه و تأثیر نهادن بر فرآیندهای تصمیم‌گیری درباره­ی امور عمومی است. مشارکت سیاسی فقط حضور سیاسی صرف به هر شکلی نیست و منظور از مشارکت همانا فعالیت مشارکت­‌جویانه است و رفتارهایی چون رأی دادن، نامزد شدن و نمایندگی را در عرصه­‌ی عمومی را دربرمی‌گیرد. مشارکت سیاسی به اعمال و اقداماتی گفته می‌شود که هدفشان پشتیبانی از حکومت و دستگاه‌های تصمیم‌گیرنده و طرح تقاضاهایی از این دستگاه‌هاست. مشارکت سیاسی اغلب به کوشش‌ها و فعالیت‌های موفقیت‌آمیزی اطلاق می‌شود که توسط اقشار مختلف اجتماعی انجام می‌شود که البته هدفشان تأثیرگذاری بر اعمال حکومت و یا انتخاب رهبران سیاسی است و همچنین به تلاش سازمان‌یافته افراد، گروه‌ها و جنبش‌ها به منظور افزایش کنترل بر منابع و مؤسسات نظم‌دهنده در شرایط اجتماعی سیاسی مشخص اشاره دارد؛ بنابراین اینکه فرآیند شکل‌گیری و عملی شدن توانمندشدن سیاسی زنان در ایران، تحت کدامین شرایط و عناصر زمینه‌ای شکل می‌گیرد؟ مهمترین پرسش پیش روی نویسنده است.

 

ضرورت بررسی فرآیند توانمندشدن سیاسی زنان در ایران

 پیرامون این امر که چرا باید به موضوع توانمندشدن سیاسی زنان در ایران توجه کرد می‌توان به جمله‌ای از مالهاترا اشاره کرد که می‌گوید: «توانمندشدن فرآیندی است که تغییر از یک موقعیت ‌(نابرابری جنسیتی) به موقعیت دیگر (برابری جنسیتی) را نشان می‌دهد و نمی‌تواند فرآیندی وارداتی باشد زیرا که هر کشوری الگوی خاص خود را دارد» (مالهاترا: ۲۰۰۲: ۷)؛ این بیان که مبین اهمیت و ضرورت اتخاذ رویکرد بومی در تعریف توانمندشدن سیاسی است، نشان می­‌دهد که در این فرآیند باید توجه داشت که مشکل زنان در جوامع مختلف، به ویژه کشورهای درحال ‌توسعه با یکدیگر تفاوت دارد و حل آن مشکلات در برنامه‌های توسعه، برنامه‌ریزی و استراتژی‌های مختلفی را می‌طلبد.

در دهه‌­های اخیر با افزایش زنان تحصیل‌کرده و مدیر در سطوح سیاسی کشور، توانایی‌های زنان در همه­‌ی ابعاد به ‌ویژه توانایی سیاسی آن­ها‌ افزایش و توسعه یافته است. بر این اساس تداوم مشارکت سیاسی زنان و ارتقای میزان آن، نیازمند بازشناسی متغیرهای متعددی است که بر این فرآیند اثرگذار است؛ به بیان دیگر مسیری که می‌بایست با هدف‌ توانمندشدن سیاسی زنان طی شود تا به ارتقای سطح مشارکت آن‌ها رسید، نیازمند بازشناسی مفهومی و نظری است تا امکان شناسایی و تأکید بیشتر و زمینه‌سازی در جهت تقویت عناصر اثرگذار بر میزان مشارکت سیاسی زنان فراهم ‌گردد؛ بنابراین ترسیم فرآیند و روابط میان عناصر از توانمندشدن سیاسی تا مشارکت سیاسی زنان، یعنی هدف اصلی در پژوهش می‌تواند بسیار مؤثر و ضروری باشد.

 

توانمندشدن سیاسی

اصطلاح توانمندشدن در زبان انگلیسی Empowerment و از ریشه­‌ی واژه‌­ی لاتین Power به معنی قدرت­‌دادن، اقتداربخشی، مقتدرسازی، توانایی­‌دادن، فرآیند کسب و توسعه­‌ی قدرت و توانایی آمده است؛ در دستور زبان انگلیسی با اضافه کردن واژه­ی ment به انتها و em به آغاز ریشه­‌ی لغوی، اسمی ساخته می‌شود که معنایی متفاوت از ریشه دارد و درواقع باعث درونی­‌کردن و نهادینه­‌کردن معنا و مفهوم و بازکردن نقش فاعل توانا (Subject) در ایفای رابطه­‌ی کنشگرایانه با موضوع (Object) در طول زمان می‌شود و اشاره به پویایی و ناایستایی معنای مورد استفاده از واژه دارد؛ بنابراین با واژه‌ای روبه‌رو هستیم که معنایی کاملاً جدید و متفاوت از ریشه می‌یابد که نه‌ تنها دربردارنده­‌ی ریشه­‌ی خود یعنی قدرت و توانایی است، بلکه در عین حال رسانای نقش فاعل یا فاعلان دارنده­‌ی توانایی هم هست و این نیرو را به صورت قدرتی خام برای برتری و غلبه، به شکلی نهادینه شده در ارتباط کنشگرایانه با یکدیگر و با موضوعات اجتماعی پیرامون خود اعمال می‌کند.

واژه­‌ی توانمندشدن، در زبان فارسی و در فرهنگ لغت معین برگرفته از ریشه‌­ی توانا، به معنای نیرومند، قوی، توانایی، نیرومندی، اقتدار، قدرت، توانستن، توانش، قدرت­داشتن و توانایی­داشتن آمده است (فرهنگ معین: ۱1۵۹). دایره‌المعارف علوم اجتماعی نیز توانمندشدن را تحت عنوان نوتوانی، نوتوان­ساختن، اعاده­‌ی حیثیت، توانا و کارا ساختن یک عضو آسیب‌دیده از یک مجموعه و بازپس­دادن اعتبار اجتماعی یک فرد از لطمه به شخصیت او آورده است (ساروخانی، ۱۳۷0: ۶۷۷). از منظر الگومه، توانمندشدن  سیاسی زنان را فرآیندی می‌داند که توانایی زنان برای تغییر ساختارها و ایدئولوژی‌هایی که در موقعیت فرودستی آن‌ها را نگه داشته است دربرمی‌گیرد؛ همچنین لانگوی (۲۰۰۰: ۷)، توانمندشدن  سیاسی زنان میزان کنترل در ساختن تصمیماتی است که موقعیت‌ها را در کنترل بر تخصیص منابع، تصمیم سیاسی و حقوق می‌سازد؛ در مجموع می‌توان گفت توانمندشدن سیاسی زنان به معنای افزایش قدرت و شدت تحرک اجتماعی زنان در سطوح مختلف سیاسی است که در این پژوهش در معنای قدرت­‌افزایی و شدت تحرک اجتماعی سیاسی زنان در سطوح مختلف سیاستگذاری (مجلس شورای اسلامی) و سیاست­‌سازی (دولت)، به کار گرفته شده است. حال پس از روشن شدن معانی به کار گرفته شده برای توانمندشدن سیاسی لازم است، بر اساس پژوهش کیفی از نوع مصاحبه­‌ی روایی به گردآوری روایت زنان صاحب منصب در عرصه‌ی  سیاسی بپرداریم تا بدین ‌منظور فرآیند توانمند شدن سیاسی آن ها از ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی مورد واکاوی قرار گیرد.

بر اساس آنچه گفته شد، توانمندشدن در این نوشته، به صورت  فرآیندی ممتد بازکاوی شده تا عاملیت (ظرفیت‌ها و قدرت تصمیم‌گیری)، دسترسی به منابع (مادی و غیرمادی موجود در جامعه) شرایط ساختاری (سیاسی، عرفی و حقوقی) و در آخر دستاوردها و پیامدهایی که برای توانمندشدن سیاسی زنان، بر مبنای الگوی ارایه ‌شده توسط زنان صاحب منصب سیاسی فراهم می‌آید، روشن گردد. همچنین به منظور کشف عناصر مسلط و تعیین مضامین مشترک و اختصاصی در تحلیل روایت، با 29 نفر از زنان صاحب‌منصب در سطوح وزارت، معاونت ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس شورای اسلامی، مصاحبه روایی انجام شده است.

 

تحلیل یافته­‌ها

مفهوم اصلی توانمندی سیاسی بر اساس یافته‌های حاصل از تحلیل مصاحبه، به دو بعد اصلی اشاره دارد: «تحرک اجتماعی وابسته به کنشگری و امتیازات شخصی» و «تحرک اجتماعی وابسته به خویشاوندی و گروه‌های منزلتی»؛ با توجه به عوامل مؤثر در این فرآیند، عناصر تشکیل‌دهنده‌ی توانمندشدن سیاسی زنان نخبه را می­توان در سه بعد عاملیت، دسترسی به منابع و دستاوردها تفکیک کرد:

1- عاملیت: توانایی کنشگر یا گروه برای انتخاب­های هدفمند است؛ عاملیت شخص یا گروه می­تواند به میزان زیادی از طریق سرمایه­های فرهنگی پیش­بینی شود. سرمایه­ها نیز ذخایری از منابع است که کنشگر را قادر می­سازد تا از فرصت­های مختلف استفاده کند، مولد شود و خود را قدرتمند سازد؛

2- دسترسی به منابع: کنشگر ممکن است بتواند به انتخاب گزینه­ها بپردازد اما تحقق مؤثر گزینه­ها، منوط به میزان دسترسی به منابع قدرت افزا و سرمایه­های اجتماعی است که کنشگر در آن زندگی و کار می­کند؛

3- دستاورد: حاصل جمع عاملیت کنشگر سیاسی برای دسترسی و کنترل فزون­تر بر منابع تصمیم­‌گیری است که در قالب مشارکت­های سیاسی در سطوح مختلف سیاست‌گذاری و سیاست­سازی متبلور می‌­شود.

ابعاد توانمندشدن سیاسی زنان صاحب منصب، از مضامین مشترک روایتگران استخراج شده است؛ هریک از مضامین مشترک تکرارشونده (زمینه­ای و خویشاوندی؛ ویژگی اجتماعی و مشارکت سیاسی؛ توزیع منابع مؤثر بر مشارکت سیاسی) در سه مفهوم اصلی سرمایه­ی فرهنگی، اجتماعی و مشارکت سیاسی تخصیص می­یابند. این مفاهیم در تعامل میزان عاملیت زنان و چگونگی توزیع منابع و دستاوردهایشان، باعث قدرت­یابی زنان صاحب‌منصب می­شوند چراکه توانمندشدن سیاسی در گسترده­‌ترین معنا، گسترش آزادی انتخاب و عمل فرد در سطوح کلان سیاست است و فرد توانمند به دلیل برخورداری از عوامل مؤثر و سرمایه­‌های اجتماعی، فرهنگی و کسب تجربه در عرصه­‌های سیاسی از این آزادی انتخاب و عمل در میدان قدرت برخوردار است؛ آن گاه با انگیزه و آگاهی کامل، دست به کنش سیاسی در سطح نخبگان می­زند و خود را بر اساس دو ویژگی «تحرک اجتماعی وابسته به کنشگری و امتیازات شخصی» و «تحرک اجتماعی وابسته به خویشاوندی و برخورداری از حمایت گروه‌های منزلتی» قدرتمند می­سازد. از آن پس گروهی از زنان صاحب منصب با قواعد حاکمیت همگرا می­شوند و در ساختار قدرت به قدرت­‌افزایی و تثبیت خویش می‌پردازند و گروهی دیگر از آن زنان، نسبت به ساختار قدرت واگرایی پیدا می­کند و از ساختار قدرت طرد می‌شوند.

 

­نتیجه‌گیری

توانمندشدن سیاسی، یکی از ابعاد توسعه به طور عام و توسعه سیاسی به طور خاص است و به عنوان پیش‌شرطی ضروری برای تحقق توسعه در کشورها محسوب می­شود؛ توانمندشدن سیاسی را می‌توان هم‌معنی با ایجاد فرصت‌ برای شمار زیادی از شهروندان و دخالت ایشان در امور سیاسی دانست؛ از منظر نظری، توانمندشدن سیاسی با افزایش مشارکت و حضور سیاسی آن‌ها و واسپاری و مشارکت در اداره امور سیاسی در ارتباط است. ابعاد و ویژگی‌های توانمندشدن در افزایش خودمختاری و خودتعیین­گری در حوزه مختلف، دسترسی به منابع، ایجاد و افزایش آگاهی، مشارکت و کنترل دانست اما ویژگی‌های محیطی و شرایط اجتماعی فرهنگی اجتماع نیز می‌توانند توانمندشدن را تسهیل کرده یا به مثابه مانعی در برابر آن نمایان سازد؛ به بیان دیگر، تحقق توانمندی زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و ویژگی‌های فردی و گروهی را می‌طلبد و با مشارکت و تقویت آن در مرتبط است.

نوشته‌ی حاضر با هدف پاسخ به این پرسش کلی نوشته شده است که فرآیند توانمندشدن سیاسی زنان صاحب منصب، بر اساس روایتشان از چه ویژگی­‌هایی برخوردار است و مدل بومی توانمندشدن سیاسی زنان در ایران چگونه بازنمایی می­شود؟ یکی از بهترین روش‌ها برای پاسخ به این پرسش، مطالعه­ی نمونه‌ها و موارد موجود در جامعه است که زنان نخبه در عرصه­ی سیاست هستند.

بر اساس یافته‌های تحقیق مشخص شد: توانمندشدن سیاسی در قالب سه بعد اصلی عاملیت، دسترسی به منابع و دستاورد به وجود می­آید که به ترتیب در مضامین مشترک روایتگران شامل سرمایه­ی اجتماعی (ویژگی زمینه­ای و خویشاوندی)، سرمایه­ی فرهنگی (ویژگی­های اجتماعی فرهنگی) و مشارکت سیاسی (ویژگی و توزیع منابع مؤثر بر مشارکت) تکرار شده است؛ همچنین مشخص گردید که زنان صاحب منصب سیاسی در مسیر توانمندی از دو عنصر متأثر می­شوند: اول) امتیازات شخصی، کسب تخصص دانشگاهی، فعالیت­های مدنی و خیریه­ای، عضویت در احزاب، دسترسی به شخصیت­های مهم سیاسی، ایجاد شبکه­ای از روابط با افراد صاحب‌منصب که منجر به کسب قدرت آن­ها می­شود؛ دوم) تعلق به گروه­های منزلتی، کسب تخصص حوزوی و تحصیل در دروس اسلامی، عضویت و فعالیت در بسیج و انجمن­های اسلامی و برخورداری از حمایت شبکه­ی اجتماعی و حمایت اطلاعاتی. پیش­ران تحرک اجتماعی گروه اول، وابسته به خویشاوندی و برخورداری از گروه­های منزلتی است و پیش­ران تحرک اجتماعی گروه دوم، وابسته به کنشگری و امتیازات شخصی است. هر دو مدل از مجاری رسمی سیاسی وارد میدان سیاسی شده­اند لکن گروهی از آن زنان، با نظام سیاسی حاکم همگرا شدند و بر قدرت خویش افزودند و گروهی دیگر با نظام سیاسی حاکم همگرا نشدند و از میدان قدرت محروم یا طرد سیاسی شدند.

با تطبیق نتایج یافته‌های پژوهش با ادبیات پژوهشی، می‌توان دریافت که توانمندشدن سیاسی به‌ مثابه یک فرآیند، بیشتر متأثر از عنصر قدرت «با هم بودن» است؛ همان‌گونه که مالهاترا می‌گوید، بر اساس چهار محیط و زمینه­ی امتیازات فردی، خویشاوندی، سرمایه­ی اجتماعی فرهنگی و سرمایه­ی سیاسی شکل می‌گیرد که اثرگذاری امتیازات یا شایستگی فردی و محیط خویشاوندی و منزلتی در فرآیند توانمندشدن سیاسی زنان مورد مطالعه، بیشتر بوده است؛ زمینه‌ها و ویژگی‌های فردی را می‌توان به قدرت درونی زنان نسبت داد و ویژگی‌های منزلتی و خویشاوندی را قدرت تعاملی تعبیر کرد. این یافته­ها نشان می‌دهد که در فرآیند توانمندشدن سیاسی زنان در جمهوری اسلامی ایران، مهم‌ترین اثرگذاری از قدرت تعاملی و درونی حاصل می‌گردد و بسترهای محیطی و فردی نیز در جهت قدرت افزایی آنان دارای اهمیت است.

منابع:

  • ساروخانی، باقر (۱۳۷۰)، «دایره المعارف علوم اجتماعی»، نشر کیهان.
  • ساروخانی، باقر (۱۳۸۲)، «روش‌های تحقیق در علوم اجتماعی»، جلد دوم، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
  • سن، آمارتیا (۱۳۸۳)، «توسعه یعنی آزادی»، ترجمه محمد سعید نوری نایبی، تهران، نشر نی.
  • کاظمی­پور، شهلا (1386)، «الگویی در تعیین پایگاه اجتماعی اقتصادی افراد و سنجش تحرک اجتماعی»، نامه علوم اجتماعی، شماره 14.
  • قوام، عبدالعلی (۱۳۷۱)، «توسعه سیاسی و تحول اداری»، نشر قومس.
  • محسنی تبریزی، منوچهر (۱۳۷۵)، «طرح ملی بررسی مشارکت سیاسی بانوان در ۲۸ مرکز استان کشور»، جلد پنجم، موسسه پژوهش و برنامه­ریزی آموزش عالی.
  • محسنی تبریزی، منوچهری و عذرا جاروالهی (1382)، «مشارکت اجتماعی در ایران»، نشر آرون.

 

  • Longwe, Sara and Roy Clark, “Towards improved leadership for woman’s empowerment in Africa; Measuring progress and improving strategy“, Accra Africa Leadership Forum, 1999.
  • Malhotra, Anju and Sidney Ruth, “Measuring woman’s empowerment as a variable in international development Background paper prepared for the World Bank Workshop on Poverty and Gender“, New Perspectives, Final version, 28 June 2002.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بالا